سخن بلاگ
حذف مسجد از برنامه ششم توسعه عیب بزرگی است
حذف مسجد از برنامه ششم توسعه عیب بزرگی است
رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد گفت: این عیب بزرگی است که در برنامه پیشرفت کشور جایی برای مساجد در نظر گرفته نشده است، این در حالی است که مواد مناسبی در قالب یک برنامه از سوی مرکز به دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه شده بود.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو؛ حجتالاسلام محمدجواد حاج علی اکبری رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد، پیش از ظهر امروز (شنبه 8 خرداد) در نشست خبری دهه تکریم و غبارروبی مساجد با رویکرد «مسجد و بانوان» و با شعار «آینده را از مسجد بسازیم» گفت: دهه آخر ماه شعبان، فرصت خوبی برای آماده سازی مساجد در راستای ورود به ماه مبارک رمضان است.
وی اظهار داشت: در سالهای اخیر تلاش شده است که این دهه صرفاً به مسأله مهیا کردن فضای ظاهری مساجد اختصاص پیدا نکند، بلکه فرصتی باشد که به ظرفیتهای مساجد در جامعه اسلامی پرداخته شود.
رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد عنوان کرد: فرض ما بر این است که در این فرصت، مسئولان و کارگزاران مساجد به اهمیت و کارکردهای اسلامی مساجد بپردازند آنچنانکه جامعه بعد از پیروزی انقلاب، طعم مساجد فعال در صحنههای مختلف اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، تربیتی و ... را چشیده است، باید به این ویژگیهای مطبوع خود بازگردد.
* لزوم تغییر نگرش به مساجد
وی با بیان اینکه توجه به مساجد از وظایف دینی افراد مؤمن است، ابراز داشت: به نظر میرسد همانند شعر سهراب سپهری آنجا که میگوید«چشمها را باید شست جور دیگر باید دید» باید جور دیگری به مساجد نگاه کرد. یک غفلت عمومی نسبت به تصویر زیبایی که اسلام از مساجد ارائه داده است، به وجود آمده و این دهه، باید دهه ذکر و یادآوری این تصویر و کارکردهای اسلامی مسجد باشد.
حاج علیاکبری تصریح کرد: در سالهای اخیر تلاش شده که هر سال یک موضوع مهم در حوزه مساجد مورد نظر قرار گیرد؛ آنچنانکه موضوعات خانواده، کودک و نوجوان و جوان، موضوع سالهای اخیر بوده است و مقرر شده امسال، موضوع مسجد و بانوان در دستور کار قرار گیرد و به عنوان رویکرد سال جاری مساجد، دنبال شود؛ چراکه حضور پررنگتر زنان در مساجد، به معنای حضور کودکان و خانواده در مساجد نیز هست.
وی با اشاره به روند اداره امور مساجد گفت: البته مساجد هر کدام هیأت امنا و تاریخچه و هویت خاص خودش را دارد و ما نمیخواهیم و نباید با آنها برخورد اداری داشته باشیم. بنابراین ما مسائل را در قالب پیشنهاد به مساجد ارائه میکنیم. مثلا ًسندهای تولید شده در این موضوع که چگونه میشود کودکان و نوجوانان را به مساجد جذب کرد و ... ولی اینها، حکم دستورالعمل را ندارد.
رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد: خاطرنشان کرد: ارتقاء دانش و بینش کارگزاران مساجد، میتواند ما را به بیشتر اهداف خود برساند و به همین دلیل مسأله آموزش را مورد توجه قرار دادهایم؛ آموزش از ائمه جماعات گرفته تا خادمان و سایر دستاندرکاران اداره مساجد.
رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد همچنین با اشاره به شعار سال جاری که «سال اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» است، اظهار داشت: برخی از مساجد در اداره امور خود به خودکفایی رسیدهاند و برخی دچار مشکلات جدی هستند. بنابراین قصد داریم تا مساجد متمکن، به عنوان مساجد معین معرفی شوند تا مشکلات مساجد دیگر را نیز مرتفع کنند.
* نهضت مسجدسازی در استان تهران از تابستان آغاز میشود
وی درباره موضوع مسجد سازی نیز افزود: اراده خداوند بر این است که مردم دست به ساخت مساجد بزنند تا به این واسطه، امروز و فردای پس از مرگ خود را نورانی کنند. بنابراین توقع ما این است که همه مومنان این افتخار را داشته باشند. در این راستا تابستان امسال نهضت مسجدسازی را در شهرستانهای استان تهران آغاز خواهیم کرد. زمینهایی برای ساخت مساجد شناسایی شده و مقدماتی فراهم آمده است و امیدواریم ساخت مساجد با همکاری سایر نهادها و خیرین، با موفقیت همراه شود.
حاج علیاکبری درباره خلأ قانونی در حوزه مساجد، خاطرنشان کرد: در کشور ما قانون جامع مساجد وجود ندارد، البته قوانین پراکنده از سوی مرکز گردآوری شده و اقداماتی در دستور کار است که امیدواریم تصویب قانون جامع مساجد، افتخاری باشد که نصیب مجلس جدید شورای اسلامی شود؛ چراکه بسیاری از دستگاهها به دلیل خلاءهای قانونی، از وظایف خود در حوزه مساجد شانه خالی میکنند.
وی گفت: باعث تأسف است که موضوع مساجد، در برنامه ششم توسعه جایی ندارد و این در حالی است که مواد مناسبی در قالب یک برنامه از سوی مرکز به دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی ارائه شده بود. این عیب بزرگی است که در برنامه پیشرفت کشور جایی برای مساجد در نظر گرفته نشده است. امیدواریم در مرحله بازبینی این برنامه، این عیب بزرگ اصلاح شود.
رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد با اشاره به آمار مساجد در استان تهران، عنوان کرد: در استان تهران 3 هزار و 353 مسجد وجود دارد که از این میان 3 هزار و 115 مسجد، ظرفیت اقدام و فعالیتهای ویژه را دارند و از این تعداد، در 2 هزار و 500 مسجد نماز جماعت به طور دائم برپا میشود.
* صدور 2030 حکم برای ائمه جماعات شهر تهران
وی ادامه داد: در زمینه جذب و استقرار امام جماعت در مساجد اهتمام ویژه ای داریم، لذا تاکنون 2030 امام جماعت حکم دریافت نمودهاند که 765 مورد از این تعداد اولین بار است که امامت جماعت را عهدهدار شدهاند و این نشان دهنده جوانگرایی و توجه به ارتقای سطح دانش ائمه جماعت است.
وی همچنین از دایر شدن کمیتهای با نام صیانت یاد کرد و گفت: «کار کمیته صیانت، صیانت از قداست مساجد است و اختلافهای احتمالی بین کارگزاران مساجد؛ اعم از نیروهای بسیج، خادمان و ... در آن رسیدگی میشود. این کار برای ما کاری سخت و زمانبر است و امیدواریم موضوعات به خوبی در این کمیته، حل و فصل شوند.»
رئیس مرکز رسیدگی به امور مساجد همچنین درباره مسائل حقوقی مساجد توضیح داد: مساجد با موضوعات حقوقی مختلف و پیچیدهای مانند وقف، تملک و ... مواجه هستند . تا کنون 460 پرونده حقوقی درباره مساجد داشتهایم که به 90 پرونده رسیدگی حقوقی شده و امیدواریم در سال جاری مسائل حقوقی باقیمانده، مرتفع شوند.
هر بارى که شما با قرآن نشست و برخاست کنید، یک پرده از پردههاى جهالت شما برداشته میشود؛
«و ما جالس هذا القران أحد الّا قام عنه بزیادة او نقصان، زیادة فى هدى او نقصان من عمى»؛
هر بارى که شما با قرآن نشست و برخاست کنید، یک پرده از پردههاى جهالت شما برداشته میشود؛
حقیقت این است که ما هنوز از قرآن خیلى دوریم و خیلى فاصله داریم. دلهاى ما باید قرآنى بشود. جان ما باید با قرآن انس بگیرد. اگر بتوانیم با قرآن انس بگیریم، معارف قرآن را در دل و جان خودمان نفوذ بدهیم، زندگى ما و جامعهى ما قرآنى خواهد شد؛ احتیاج به فعالیت و فشار و سیاستگذارى ندارد. اصل این است که دلمان، جانمان و معرفتمان حقیقتاً قرآنى باشد.
انس با قرآن، آشنائى با قرآن، ما را نزدیک میکند. این جلسات قرآنى، این دورههاى قرآنى، این مسابقات قرآنى، اینى که ما به تربیت قرّاء و حفّاظ دل بستیم، به خاطر این است؛ اینها همهاش مقدمه است؛ ولى مقدمات لازمى است.
من باز هم به جوانان عزیزمان توصیه میکنم که با قرآن انس بگیرید، با قرآن مجالست کنید. «و ما جالس هذا القران أحد الّا قام عنه بزیادة او نقصان، زیادة فى هدى او نقصان من عمى»؛ هر بارى که شما با قرآن نشست و برخاست کنید، یک پرده از پردههاى جهالت شما برداشته میشود؛ یک چشمه از چشمههاى نورانیت در دل شما گشایش پیدا میکند و جارى میشود. انس با قرآن، مجالست با قرآن، تفهم قرآن، تدبر در قرآن، اینها لازم است.
منبع :
بیانات در دیدار قاریان قرآن ۱۳۸۹/۰۴/۲۴ – ۱۵:۱۷
http://tahaquran.ir
غزوه بنی المصطلق ، نمونه هایی از برخورد پیامبر (ص) با منافقین
بنی المصطلق، تیره ای از قبیله خزاعه هستند که با قریش همجوار بودند.گزارشهائی به مدینه رسید که: «حارث بن ابی ضرار» ، رئیس قبیله، در صدد جمع سلاح و سرباز است و می خواهد مدینه را محاصره کند.پیامبر گرامی، بسان مواقع دیگر تصمیم گرفت فتنه را در نطفه خفه کند.از این جهت، یکی از یاران خود به نام «بریده» را، برای تحقیق رهسپار سرزمین قبیله یاد شده کرد.وی به صورت ناشناس با رئیس قبیله تماس گرفت و از جریان آگاه شد.سپس به مدینه برگشت و گزارش را تأیید کرد.در این موقع، پیامبر با یاران خود، به سوی قبیله «بنی المصطلق» حرکت کرد، و در کنار چاه «مریسیع» با آنها روبرو گردید.جنگ میان دو دسته آغاز شد.جانبازی مسلمانان، و رعبی که در دل قبائل عرب از ناحیه مسلمانان افتاده بود، سبب شد که پس از زد و خورد کوتاهی با کشته شدن ده نفر از دشمن و یک نفر از مسلمانان، آنهم به طور اشتباهی سپاه دشمن متفرق گردند.سرانجام، اموال زیادی نصیب ارتش اسلام شد، و زنان آنها به اسارت درآمدند. (1)
نکات آموزنده این جنگ سیاستهائی است که پیامبر اکرم در حوادث پس از این جنگ اعمال نمود .
برای نخستین بار، آتش اختلاف میان مهاجر و انصار در این سرزمین روشن گشت.اگر تدابیر پیامبر نبود، نزدیک بود که اتحاد و اتفاق آنها، دستخوش هوی و هوس چند نفر کوته فکر شود .
ریشه جریان این بود که پس از خاموش شدن جنگ، دو مسلمان یکی به نام «جهجاه مسعود» از مهاجران، و دیگری به نام «سنان جهنی» از انصار، بر سر آب با یکدیگر اختلاف پیدا کردند .هر کدام طائفه خود را به کمک خویش طلبید.نتیجه این کمک طلبی این شد که مسلمانان، در این نقطه دور از مرکز نزدیک بود به جان یکدیگر بیفتند، و به هستی خویش خاتمه دهند.پیامبر از جریان آگاه شد، و فرمود:
این دو نفر را به حال خود واگذارید، و این فریاد کمک، بسیار نفرت انگیز و بدبو است، (2) و بسان دعوتهای دوران جاهلیت است و هنوز آثار شوم جاهلیت از دل اینها ریشه کن نشده است .
«این دو نفر از برنامه اسلام آگاهی ندارند، که اسلام همه مسلمانان را برادر یکدیگر خوانده و هر ندائی که باعث تفرقه گردد، از نظر آئین یکتاپرستی بی ارزش است» .(3)
منافقی آتش اختلاف را دامن می زند
پیامبر از این طریق جلو اختلاف را گرفت و هر دو طائفه را از شورش بر ضد یک دیگر بازداشت .ولی «عبد الله بن ابی» که رئیس حزب نفاق مدینه بود، و کینه فوق العاده ای نسبت به اسلام داشت، و به طمع غنائم، در جهاد اسلام شرکت می نمود، کینه و نفاق خود را ابراز کرد، و به جمعی که دور او بودند، چنین گفت:
از ما است که بر ماست.ما مردم مدینه، مهاجرین مکه را در سرزمین خود جای دادیم و آنها را از شر دشمن حفظ کردیم، حال ما مضمون گفتار معروفی است که می گویند: «سگ خود را پرورش ده تا ترا بخورد» .به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، باید جمعیت نیرومند و پرافتخار (مردم مدینه) افراد ناتوان و ضعیف (یعنی مهاجران) را بیرون کنند.
سخنان عبد الله، در برابر جمعیتی که هنوز ریشه های تعصب عربی و افکار جاهلی در دل آنان حکمفرما بود، اثر بدی بجا گذاشت، و نزدیک بود ضربه ای بر اتحاد و اتفاق آنها وارد شود .
خوشبختانه، جوان مسلمان و غیوری به نام «زید بن ارقم» در آن جمع نشسته بود، و با قدرت هر چه تمامتر به سخنان شیطانی او پاسخ داد و گفت:
«به خدا قسم خوار و ذلیل توئی.آنکس که در میان خویشاوندان خود کوچکترین موقعیت ندارد، توئی.ولی محمد عزیز مسلمانها است، دلهای آنها آکنده از مهر و مودت او است» .
سپس برخاست و به نقطه فرماندهی لشکر آمد، و پیامبر را از سخنان و فتنه جوئیهای عبد الله آگاه ساخت.پیامبر گرامی برای حفظ ظواهر سه بار سخن زید را رد کرد، گفت: تو شاید اشتباه می کنی! شاید خشم و غضب، ترا به گفتن این سخن وادار کرده است! شاید او ترا کوچک و بیخرد شمرده، و منظوری غیر این نداشته است.ولی زید در برابر هر سه احتمال جواب منفی داد و گفت: نه، نظر او ایجاد اختلاف و دامن زدن بر نفاق بود.
خلیفه دوم، از پیامبر درخواست کرد که دستور دهد عبد الله بن ابی را بکشد، ولی پیامبر فرمود:
صلاح نیست زیرا مردم می گویند: محمد یاران خود را می کشد. (4) «عبد الله، از گفتگوی پیامبر با «زید ارقم» باخبر شد، فورا شرفیاب محضر پیامبر شد و گفت :
هرگز من چنین سخنی نگفته ام وعده ای از خیراندیشان! ! از عبد الله طرفداری کرده گفتند : «زید» در نقل مطالب «عبد الله» دچار اشتباه شده است.
ولی مطلب در اینجا خاتمه نیافت، زیرا این نوع خاموشی موقت، بسان آرامش پیش از طوفان است، که هرگز اعتمادی به آن نیست.رهبر عالیقدر باید کاری کند که طرفین جریان را به کلی فراموش نمایند.و برای همین هدف، با اینکه موقع حرکت نبود، دستور حرکت داد «اسید بن حضیر» ، شرفیاب حضور پیامبر شد و گفت: اکنون موقع حرکت نیست، علت این دستور چیست؟ !
پیامبر گفت: مگر از گفتار عبد الله و آتشی که روشن کرده اطلاع نداری؟ «اسید» قسم یاد کرد و گفت: پیامبر عزیز! قدرت در دست شما است، شما می توانید او را بیرون کنید.عزیز و گرامی شمائید، خوار و ذلیل او است.با او مدارا کنید که او یک فرد شکست خورده است.اوسیان و خزرجیان، پیش از مهاجرت شما به مدینه، اتفاق کرده بودند که او را حاکم مدینه کنند و در فکر گردآوردن جواهرات بودند، تا تاجی بر سر او بگذارند، ولی با طلوع ستاره اسلام وضع او دچار اختلال گشت، و مردم از گرد او پراکنده شدند و او شما را عامل این تفرق می داند .
فرمان حرکت صادر گردید.سربازان اسلام متجاوز از 24 ساعت به راه پیمائی ادامه دادند و جز برای انجام فریضه نماز، در هیچ نقطه ای توقف نکردند.روز دوم که هوا به شدت گرم بود، و طاقت راه پیمائی از همه سلب شده بود، فرمان نزول صادر گشت.مسلمانان، در همان لحظه ای که از مرکبها پیاده شدند، از فرط خستگی همه به خواب رفتند، و تمام خاطره های تلخ از دل آنها زدوده شد و با این تدابیر آتش اختلاف خاموش گشت. (5)
سربازی، در کشمکش ایمان و عواطف
فرزند «عبد الله» ، یکی از جوانان پاکدل اسلام بود.طبق تعالیم عالی اسلام، نسبت به پدر منافق خود، بیش از همه مهربان بود.او از جریان پدر آگاه گردید و تصور کرد که پیامبر او را به قتل خواهد رسانید.
از اینرو، به پیامبر عرض نمود: اگر قرار است پدر من به قتل برسد، من شخصا حاضرم این دستور را اجرا کنم، و تقاضا دارم که این کار را به دیگری واگذار نفرمائید!
زیرا من می ترسم روی حمیت عربی و عواطف پدری، تحمل از من سلب شود و قاتل پدرم را بکشم و دست خود را با خون مسلمانی آلوده سازم و سرانجام زندگی خود را تباه کنم.
گفتگوی این جوان از عالی ترین تجلیات ایمان است.چرا از پیامبر درخواست نکرد که از سر تقصیر پدر درگذرد؟ ! زیرا می دانست که هر کاری که پیامبر انجام دهد، به دستور خداوند است، ولی فرزند عبد الله خود را در یک کشمکش روحی عجیبی مشاهده نمود.
عواطف پدری و اخلاق عربی او را تحریک می کند که انتقام خون پدر را از قاتل بگیرد و خون مسلمانی را بریزد.
ولی در مقابل، عواملی مانند علاقه به آرامش محیط اسلام ایجاب می کند که پدر او به قتل برسد.او در این کشاکش، راه سومی را برگزید که هم مصالح عالی اسلام محفوظ بماند، و هم عواطف او از ناحیه دیگران جریحه دار نشود و آن اینکه خود او شخصا مجری فرمان باشد.
این عمل اگر چه جگرخراش و جانکاه است، ولی نیروی ایمان و تسلیم در برابر اراده خداوند تا حدی به او آرامش می داد.اما پیامبر مهربان، به او فرمود: چنین تصمیمی در کار نیست و ما با او مدارا خواهیم کرد.
این سخن، که نمایانگر عظمت روحی پیامبر بود، همه مسلمانان را در تعجب فرو برد.در این هنگام، موج اعتراض و نکوهش به سوی عبد الله سرازیر گشت.او به قدری در انظار مردم خوار و ذلیل گردید، که دیگر کسی به او اعتنا نمی نمود.
پیامبر در این حوادث درسهای آموزنده ای به مسلمانان آموخت، و گوشه ای از سیاستهای خردمندانه اسلام را آشکار ساخت.پس از این واقعه، رئیس منافقان، عبد الله دیگر قد علم نکرد و در هر واقعه ای مورد تنفر و اعتراض مردم بود.روزی پیامبر به عمر فرمود: روزی که به من گفتی او را به قتل برسانم، در آن روز مردمی که در قتل او متأثر می شدند و به حمایت او برمی خاستند .اما امروز آنچنان از او متنفرند که اگر دستور قتل او صادر کنم، بدون تأمل او را می کشند .
ازدواج با برکت
دختر «حارث بن ضرار» ، رئیس شورشیان «بنی مصطلق» از دستگیرشدگان بود.پدر او با فدیه سراغ دختر خود آمد تا او را آزاد سازد.وقتی به بیابان عقیق رسید، دو شتر از مجموع شترانی که آنها را برای پرداخت فدیه آورده بود برگزید، و در میان دره ای پنهان و مخفی ساخت .وقتی حضور رسول گرامی رسید، یادآور شد من فدیه دختر خود را آورده ام.پیامبر رو به حارث کرد و گفت: «دو شتری را که در آن دره پنهان کرده ای کجاست؟»
حارث با شنیدن چنین خبر غیبی، سخت تکان خورد و او و دو فرزند وی که همراه او بودند اسلام آوردند و فورا فرستاد آن دو شتر را آوردند و تسلیم رسول خدا نمود.بدین ترتیب، دختر وی آزاد گردید و او نیز اسلام آورد.آنگاه پیامبر از دختر او خواستگاری کرد و پدرش با کمال علاقه، در ازاء چهارصد درهم، او را به عقد پیامبر درآورد.خبر بستگی پیامبر با حارث که رئیس بنی مصطلق بود، در میان مسلمانان منتشر گشت.این امر سبب شد که صد خانواده از بنی مصطلق آزاد شوند و پیوسته در زبانها گفته می شد هیچ زنی برای قوم خود پربرکت تر از این زن نبود.
سرانجام، همه اسیران بنی مصطلق از زن و مرد به گونه ای آزاد شدند و به قبیله خود بازگشتند . (6)
فاسق رسوا می شود
گرایش گروه بنی مصطلق به اسلام یک گرایش اصیل بود، زیرا آنان در مدت اسارت خود هیچ چیزی جز خوش رفتاری و نیکی و گذشت ندیده بودند، تا آنجا که اسیران آنان همگی به بهانه های گوناگونی آزاد گشتند و به میان عشیره خود بازگشتند.پیامبر «ولید بن عقبه» را برای اخذ زکات به سوی آنان اعزام کرد.وقتی آنان خبر ورود نماینده رسول خدا را شنیدند، بر اسبها سوار شدند و به استقبال او رفتند.نماینده پیامبر تصور کرد که آنها قصد قتل او را کرده اند، فورا به مدینه بازگشت و دروغی را سر هم نمود و گفت آنان می خواستند مرا بکشند و از پرداخت زکات امتناع ورزیدند.
خبر ولید در میان مسلمانان منتشر شد.آنان هرگز چنین انتظاری از «بنی مصطلق» نداشتند، در این زمان هیئتی از آنها وارد مدینه شد.آنها حقیقت را به رسول خدا گفتند و افزودند : «ما به استقبال او رفتیم و می خواستیم به او احترام بگذاریم و زکات خود را بپردازیم، ولی او ناگهان از منطقه دور شد و به سوی مدینه بازگشت و شنیدیم مطلب خلافی را به شما گفته است.در این موقع، آیه ششم سوره حجرات نازل شد و گفتار «بنی مصطلق» را تأیید کرد و ولید را یک فرد فاسق معرفی نمود.مضمون آن این است:
«ای افراد با ایمان اگر یک فرد فاسقی خبری را به سوی شما آورد، توقف کنید و به بررسی بپردازید تا مبادا به گفتار او اعتماد کرده و کاری انجام دهید که بعدها پشیمان شوید» .
پی نوشت ها:
.1 «تاریخ طبری» ، ج 2/ .260
2.دعوها فانها منتنة.
.3 «تعالیق سیره ابن هشام» ، نقل از «سهیلی» .
4.بررسی زندگانی خلیفه دوم، این مطلب را به ثبوت می رساند که او هرگز در معرکه های نبرد و صحنه های جنگ اظهار قدرت نمی کرد و همواره در صفوف متقاعدان بود.
ولی هر موقع مسلمانان، دشمن را دستگیر می کردند، او نخستین شخصی بود که از پیامبر می خواست او را اعدام کند و گردنش را بزند.برای نمونه مواردی را تذکر می دهیم:
5.یکی همین مورد است که خواست عبد الله منافق را گردن زند.
6.در مقدمات فتح مکه که «حاطب بن ابی بلتعه» ، به نفع مشرکان جاسوسی کرده بود، از پیامبر خواست که گردن او را بزند.
7.هنگامی که ابو سفیان، وسیله عباس عموی پیامبر، به اردوگاه مسلمانان آورده شد.او از پیامبر خواست که در همان لحظه او را اعدام کند.موارد دیگری نیز هست که در فصول این کتاب از نظر شما گذشته و یا خواهد گذشت.
.8 «تاریخ طبری» ، ج 2/261 262، «مجمع البیان» ، ج 10/292 .295
.9 «سیره ابن هشام» ، ج 2/295، «تفسیر قمی» /681، «تاریخ طبری» ، ج 2/ .264
یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .
شهید عباس تیماجی، از جمله شهدای بزرگواری است که با علم به شهادت به راهی که در آن پای گذاشته است ، نامه نامهای به همسرش می نویسد و آخرین توصیه های لازم را برای تربیت فرزند به مادر وی سفارش می کند. دست نوشته ای که اکنون به عنوان سندی زنده و پویا از تعهد و اخلاص رزمندگان اسلام همچنان متجلی است و جوانان امروز می توانند این وصیت نامه را الگوی عملی زندگی خود بکنند.
این شهید بزرگوار در مطلع نامه خود می نویسد : یک نامه برای زینب نوشتم که آن را پیش خودت نگه دار و هنگامی که زینب به سن پانزده سالگی رسید به وی بده .
خدمت نور چشمم و عصاره جانم زینب
من هم مانند هزاران جوان دیگر تاب و توان دیدن این همه جنایات را نداشتم و خداوند به ما لیاقت داد و ما را در جبهه پذیرفت و آنچنان پذیرفت که با همه دلبستگیها به زندگی و به تو دختر خردسالم که تازه زبان گشوده بودی و مادرت با هزاران امید و آرزو ، به یکباره رها کردم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گفتم.
دنیا مار خوش خط و خالی است. به هوش باش که تو را فریفته خود نکند. شیطان نفس را همیشه و در همه حال به زنجیر بکش. خدای ناخواسته زیبایی جمال مغرورت نکند که از پس نعمتهای خداوند مسئولیت سنگین تری است.
مبادا به حال دنیا فریب بخوری ـ که دنیا مار خوش خط و خالی است ـ که دنیا چه بسا انسان را به یک انگشتر یا گلوبندی بفریبد و آخرت را به دنیا بفروشد.
مادرت زنی مهربان و با کفایت است و ارادت خاصی به امام زمان دارد. بیاموز آنچه را به تو میآموزد. مادرت را دستگیری کن.
این جنگی را که دشمن بر ما و ملت تحمیل کرد و کشتههای فراوان داد، فقط و فقط به خاطر خدا و اسلام است، نه غیره.
از پیروان ولایت فقیه باش و خدای ناخواسته گرایش به گروههای التقاطی و انحرافی پیدا نکنی. همیشه از خدا کمک بگیر که خداوند بهترین یار و راهنماست (دخترم در زندگیت آنچنان باش که موجب افتخار بابا باشی).
در رعایت حجاب و موازین اسلامی همین بس که مادری همچون فاطمه داری که خود را در رعایت احکام و ضوابط اسلام و حجاب متعهد است. بابا را از دعای خیر فراموش نکن.
شادی روح پاکش صلوات بفرستید
اسلحه اش را هم گرفت زیر عبا و رفت فرودگاه...
بیست و یک بهمن پنجاه و هفت با رادیوش بى سیم کلانترى ها را مى گرفت. مى گفت «برید فلان جا، زور آخرشونه.»
امام که آمد، عبا پوشید، عمامه گذاشت. اسلحه اش را هم گرفت زیر عبا و رفت فرودگاه. شهید بروجردی
منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | عباس رمضانی
در بند اسارت طاغوت
خاطره ای از مادر شهید بروجردی:
«محمد»که علاقه ای به خدمت در ارتش شاهنشاهی نداشت اندکی پس از این فراخوان به قصد دیدار با مرشد در تبعید مکتب انقلاب حضرت امام خمینی«ره» از خدمت فرارکرد اما حین عبور از مرز زمینی ایران - عراق توسط عناصر «ساواک» رژیم شناسایی و دستگیر شد. مادر محمد از این دوران می گوید : «خبر آوردند که او را در خوزستان سر مرز گرفته اند. رفتم اهواز سازمان امنیت عکسش دستم بود و گریه میکردم... از آنجا رفتم زندان ساواک «سوسنگرد»... این پسر آنجا بود.وقتی وارد اتاق بازجویی شدم دیدم او را از پاهایش به سقف آویزان کرده اند و کتکش میزنند. همین طور مثل باران چوب و شلاق و باطوم بود که روی سر و صورت بچه ام می بارد ولی حتی یک آخ هم از او نشنیدم.»
ببینیم شهدا چه کشیدند برای انقلاب . بیایید به خاطر شهدا هم که شده قدر انقلابمان را بدانیم.
نقطه پرواز شهید بروجردی
روز اول خرداد سال 1362، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان، به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد، و به روایت یکی از همسفران: «بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می کرد. حاج آقا در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد.
ما باید همه چیزمان را در راه خدمت به مکتب مان بدهیم. همانطور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه ایم». با عبور از سه راهی «مهاباد – نقده» خودرو حامل محمد و دوستانش به مین برخورد کرد.
«صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود 70 قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند.
وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت اما شهید شده بود».
سردار شهید «حاج همت» ، درباره مهجور ماندن قدر و ارزش نقش بروجردی در تاریخ پر فراز و فرود انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، 6 ماه پیش از شهادتش در کربلای خیبر گفته بود: «...بروجردی شناخته نشد. بروجردی هنوز، نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا بروجردی شناخته بشود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما بوجود بیاورد!.»
منبع: پایگاه شهید آوینی
شادی روح مطهر شهید بروجردی و شهید همت و همه شهیدان صلوات
علائم نهایی پیش از ظهور امام زمان (عج) چیست؟
علائم ظهور حضرت مهدی (عج) بر دو دسته تقسیم می شوند:
الف: علائم حتمی و قطعی؛
ب: علائم غیر حتمی و غیر قطعی که البته در این علائم هم ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد.
علائم غیر حتمی فراوان هستند و نوعاً بعضی از آنان به وقوع پیوسته است اما علائم حتمی و قطعی هنوز رخ نداده اند. بعضی از این علائم قطعی عبارتند از:
1. خروج سفیانی: پیش از ظهور مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری گروه زیادی از مسلمانان را می فریبد و به گرد خود می آورد و بخش گسترده ای از سرزمینهای اسلام را به تصرف خویش در می آورد و بر مناطق پنجگانه شام، حمص، فلسطین، اردن و قنسرین (نام شهری در نزدیکی حلب) و منطقة عراق سیطره می یابد و در کوفه و نجف به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند آنگاه که از ظهور امام زمان باخبر می شود با سپاهی گران به جنگ وی می رود که در منطقه بیداد (بین مکه و مدینه) با سپاه امام (ع) برخورد می کند و به امر خدا همه لشگریان وی به جز چند نفر در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [1]
2. خسف در بیداء: خسف یعنی فرو رفتن و پنهان شدن، و بیداء نام منطقه ای در مکه و مدینه است. ظاهراً لشگر سفیانی در این منطقه که به قصد جنگ با امام عصر(عج) آمده است در زمین فرو می روند. [2]
3. خروج یمانی: سرداری از یمن قیام می کند و مردم را به حق و عدل دعوت می کند این نشانه در منابع عامه نیست ولی در مصادر شیعه روایات فراوانی در این باره وجود دارد. امام صادق (ع) فرمود: قیامهای سه گانه خراسانی، سفیانی، یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز خواهد بود و هیچ پرچمی به اندازه پرچم یمانی دعوت حق و هدایت نمی کند و هم فرمود که یمانی از علائم حتمی است. [3]
4. قتل نفس زکیه: زکیه یعنی فرد پاک و بی گناه و کسی که قتلی انجام نداده است و جرمی ندارد. در آستانه ظهور مهدی (عج) در گیرودار مبارزات زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی (عج) فردی پاکباخته و مخلص از اولاد حضرت امام حسن مجتبی (ع) در راه امام می کوشد و در این راه مظلومانه به قتل می رسد. روایات گاهی نفس زکیه و گاهی «سید حسنی» گفته اند امام باقر (ع) فرمود: بین ظهور مهدی (عج) و کشته شدن نفس زکیه بیش از پانزده شبانه روز فاصله نیست.[4]
5. صیحه آسمانی: منظور از صیحه آسمانی صدایی است که در آستانه ظهور حضرت مهدی در آسمان شنیده می شود و همه مردم آن را می شنوند در روایات تعبیر به «نداء» «فزعه» «صوت» نیز بکار رفته است که ظاهر آن نشان می دهد که هر یک از اینها نشانه جداگانه ای است که پیش از ظهور واقع می شود لکن به نظر می رسد که اینها تعبیر از یک واقعیت است و ممکن هم هست که از سه حادثه جدای از هم خبر داده باشند که اول صداهای هولناکی برآید و همه را به خود متوجه کند (صیحه) و به دنبال آن صدای مهیب و هولناکی شنیده شود که دلهای مردم را به وحشت اندازد (فزعه) و آن گاه از آسمان صدایی شنیده می شود که مردم را به سوی مهدی(عج) فرا می خواند (نداء) روایاتی که از این معنا خبر داده اند از طریق شیعه و سنی فراوان هستند. امام باقر (ع) می فرماید: ندا کننده ای از آسمان نام قائم را ندا می کند پس هر که در شرق و غرب است آن را می شنود و از وحشت این صدا خوابیده ها بیدار و ایستادگان نشسته و نشستگان بر دو پای خویش می ایستند رحمت خدا بر کسی که از این صدا عبرت گیرد و ندای وی را اجابت کند زیرا صدای نخست، صدای جبرئیل روح الأمین است.
آنگاه می فرماید: این صدا در شب جمعه بیست و سوم ماه رمضان خواهد بود در این هیچ شک نکنید و بشنوید و فرمان برید، در آخر روز شیطان فریاد می زند که «فلانی مظلوم کشته شد» تا مردم را بفریبد و به شک اندازد. و امام صادق (ع) می فرماید: در ابتدای روز گوینده ای در آسمان ندا می دهد که آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. پس از آن در پایان روز شیطان که لعنت خدا بر او باد از روی زمین فریاد می زند که حق با عثمان و پیروان اوست پس در این هنگام باطل گرایان به شک می افتند هرگاه گوینده ای از آسمان نداء بزند که حق با اولاد محمد(ص) است در آن هنگام ظهور مهدی(عج) به سر زبانها می افتد به گونه ای که غیر از او یاد نمی کنند. [5]
6. خروج دجال: این نشانه در کتب اهل سنت از علائم برپایی قیامت شناخته شده است [6] ولی در منابع روایی شیعه از نشانه های ظهور است. و اشکال ندارد که هم علامت ظهور و هم علامت معاد باشد. چون خود ظهور امام عصر (عج) هم از علائم آخرالزمان می باشد.
دجال فردی است که در آخر الزمان و پیش از قیام مهدی (عج) خروج می کند و غیر عادی است و با انجام کارهای شگفت انگیز جمع زیادی از مردم را می فریبد و سرانجام به دست عیسی مسیح (ع) در کنار دروازه ”لد“ در منطقه شام به هلاکت می رسد. در مورد دجال نظریه های متعددی طرح شده است مثلا گروهی آن را فردی نامیده اند و دسته ای آن را جریانی می دانند و نه شخص معین که مطرح کردن این امور مجال دیگری را می طلبد. [7]
[1] کمال الدین، ص 651. و بحار الأنوار، ج 52، ص 215؛ و کنز العمال، ج 14، ص 272؛ تاریخ غیبت کبری، ص 518 الی 520.
[2] مراصد الاطلاع، ج1، ص239؛ وافی، ج2، ص 442؛ مسائل العشره چاپ شده در مجموع مصنفات شیخ مفید، ج 3، ص 122 و غیبت نعمانی، ص 252، منتخب الأثر، ص 459؛ کتاب الغیبه نعمانی ص 252، تاریخ غیبت کبری ص 499 ـ 520.
[3] تاریخ غیبت کبری، ص 525، کتاب غیبت نعمانی 252.
[4] منتخب الأثر، 459، تاریخ الغیبه الکبری، ص 511؛ الارشاد، ج2، ص374؛ اعلام الوری، ص 427.
[5] تاریخ ما بعد الظهور/176 ـ کشف الغمه ج3، ص 260 ، وافی، ج 2، ص 445 ـ 446، کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 435 و454 و453 – ارشاد، ج2، ص 371؛ کمال الدین / 651 بحار الأنوار، ج52، ص204-288-290؛ منتخب الاثر، ص 459، غیبت نعمانی/254.
[6] سنن ترمذی، ج4، ص 507 ـ 519؛ سنن ابی داوود؛ ج4، ص 115؛ صحیح مسلم، ج 18، ص 46 و 81.
[7] بحارالأنوار، ج 52، ص 193و209؛ کمال الدین 525 و 526؛ کشف الغمه، ج 3، ص 281؛ المسائل العشر، چاپ شده در مصنفات شیخ طوسی، ج3، ص 122؛ ارشاد، ج2، ص 371، کنز العمال، ج 14، ص 198ـ200.
منبع: پایگاه حوزه نت